بگذریم و ببخشیم
لمورد لموت ژنرال برجسته فرانسوی روزی در جاده ای در لیون قدم می زد وبه سرباز مستی بر خورد که افسر ارشد خود را نشناخت
ژنرال خشمگین سیلی محکمی به صورت مرد زد.اما بی درنگ برای کاری که کرده بود عذر خواهی کرد.فردا او سرباز را احضار کرد و گفت.به خاطر می آوری که دیروز با تو چه کردم
سرباز به آرامی گفت.بله قربان
ژنرال گفت.متاسفانه من هم به خاطر دارم .می توانم پنج فرانک به تو بدهم؟
سرباز گفت.متاسفم آن را نمی پذیرم قربان
ژنرال گفت خوب ده فرانک
سرباز محتا طا نه گفت شما نمی توانید سیلی خود را با ده فرانک جبران کنید قربان
ژنرال سر تکان داد و گفت.حق با توست
پس ببین چه می گو یم تو را در آغوش می گیرم و....
سرباز گفت.آه بله بیا یید یکدیگر را در آغوش بگیریم و ببخشیم و از یاد ببریم
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۸/۲۷ ساعت 14:20 توسط علی اصغر هادیزاده
|
می دانم گفتنی هایتان بسیار است... می دانم سالهای سال ناگفته هایتان را در دل نگه داشته اید... شاید این وبلاگ فضایی باشد برای...!