عاقبت در حرم آینه محرم نشدم

با چه رویی بروم سوی تماشای حسین

من که یک آیینه آماده ماتم نشدم

من که یک عمر پرستنده این ( من) بودم

من که یک بار به در گاه خدا خم نشدم

من که هر روز گرفتار همین زندگیم

من که یک مرگ ز تکرار خودم کم نشدم

من که شایسته آن سوگ معظم نشدم

یا حسین

بی حسین احساس پیری می کنم

نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم

گفت سا ئل از چه روی محکم به سینه می زنی

گفتم از آئینه دل گرد گیری می کنم

یا حسین

یادمان باشد حسین را منتظر انش کشتند