با هم دعا کنیم
زن کشاورز بیمار شد .کشاورز به سراغ یک راهب رفت و از او خواست برای سلامت همسرش دعا کند. راهب دست به دعا بر داشت و از خدا خواست همه بیماران را شفا بخشد.
ناگهان کشاورز دعای او را قطع کرد و گفت:صبر کنید! از شما خواستم برای همسرم دعا کنید و شما دارید برای همه دعا می کنید!
راهب گفت:من دارم برای همسرت دعا می کنم
کشاورز گفت:اما برای همه دعا کردید.با این دعا ممکن است حال همسایه ام که مریض است خوب شود و من اصلا از او خوشم نمی آید
راهب گفت:تو چیزی از درمان نمی دانی.وقتی برای همه دعا می کنم دعای خودم را با دعاهای هزاران نفر دیگری که همین الان برای بیماران خود دعا می کنند متحد می کنم.وقتی این دعا ها با هم متحد شوند چنان نیرویی میابند که تا درگاه خدا می رسند و سود آن نصیب همگان می شود
دعای جدا جدا و منفرد نیروی چندانی ندارد و به جایی نمی رسد!
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۱۱/۲۳ ساعت 12:23 توسط علی اصغر هادیزاده
|
می دانم گفتنی هایتان بسیار است... می دانم سالهای سال ناگفته هایتان را در دل نگه داشته اید... شاید این وبلاگ فضایی باشد برای...!